شعر

۵ فروردین ۱۴۰۱

رفتن و دل کندن آسان نیست

در قلب ما با هر رفتنی زخم تازه ای سر باز می کند.

تکه ای از قلب ما در هر گوشه جهان که روزی به آن دلبسته بودیم جا می ماند.

و اینگونه است که من امروز در همه جهان حضور دارم.

از گرم ترین بزنگاه خط استوا آنجا که خورشید بر پیشانی زمین بوسه می زند

تا خشک ترین زمین خاورمیانه آنجا که کویر لوت به انتها نمی رسد.

حتی در پر رنگ ترین دشت لاله های واژگون گسترده شده در دامن برف آلود زردکوه.

اما تکه آخر قلبم اینجاست

در سرمای این سرزمین شمالی که از پاییزش مرگ می بارد و از بهارش بوی بهشت.

قلب من در زمستان های اینجا رد پایش را جا گذاشته و حالا

حالا این روزها

نفس هاش به شماره افتاده

گورستان های این شهر عجیب سرد است.

تو اما عجیب زیبایی

من تاب ایستادن در برابر زیبایی های جهان را بیش از این ندارم.

کلیه حقوق این وب‌سایت محفوظ است © ۲۰۲۰